قدرتاله ایل بیگی زاده
کد شهید: 5171
قدرتاله ایل بیگی زاده
نام: قدرتاله
نام خانوادگی: ایل بیگی زاده
نام پدر: اسداله
تاریخ تولد: 1335-09-07
محل تولد: مشهد
تاریخ شهادت: 1359-11-29
محل مقبره: خواجهریبع
زندگینامه:
وصیتنامه:
خاطرات:
dns:
ایوب دهقانکار در گفتگویی ساده و صمیمی با خبرنگار خانه فرهنگ ایثار و مقاومت از پدر بزرگوار خود اینگونه یاد میکند.
ایوب دهقانکار در گفتگویی ساده و صمیمی با خبرنگار خانه فرهنگ ایثار و مقاومت از پدر بزرگوار خود اینگونه یاد میکند.
ایوب دهقانکار دانشجوی دکتری زبان انگلیسی از دانشگاه علامه طباطبایی و کارمند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، فرزند شهید علی محمد دهقانکار و برادرزاده شهید عباسعلی دهقانکار میباشد. او متولد ۱۳۶۱ در شهر خرم آباد در خانوادهای ۸ نفری است. ۴ خواهر و یک برادر دارد که همگی دارای تحصیلات عالیه هستند. تنها دو سالش بود که پدرش در موشک باران سال ۶۳ به درجه رفیع شهادت نایل شد. او فرزند آخر خانواده است که به دلیل سن کم در آن دوران، خاطرهای از پدر در ذهن ندارد و تنها با خاطرات اطرافیان به خصوص مادرش یاد پدر را در دل زنده نگه میدارد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی خانه فرهنگ ایثار و مقاومت، ایوب دهقانکار در گفتگویی ساده و صمیمی با خبرنگار خانه فرهنگ ایثار و مقاومت از پدر بزرگوار خود اینگونه یاد میکند:
پدرم علی محمد دهقانکار متولد ۱۳۲۴ در شهر خرم آباد بود. ایشان بسیار گشادهروی، شجاع، فروتن، متواضع و در عین حال صادق بودند و این امر موجب شده بود تا در میان مردم زبانزد خاص و عام باشد. او کارمند وزارت ارشاد بود و جزء معدود کسانی که در آن زمان علیرغم مشکلات ویژهای که داشت، تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم ادامه داده بود چرا که او در خانوادهای متوسط بدنیا آمده و به علت کهولت سن پدرش مجبور بود تا سرپرستی خانواده را برعهده بگیرد اما با این حال توجه و اهمیت ویژهای به امر تحصیل داشت.
مادرم در خصوص شهادت ایشان اینگونه میگوید: در آن زمان طبق آمارهای موجود شهرستان خرم آباد، جزء استانهایی بود که درصد بسیار بالایی از اصابت موشک را داشت. علی محمد جزء یکی از رزمندگانی بود که برای مرخصی از جبهه به شهر برگشته بود روز شهادتش (۱۸ اسفند ۶۳) عازم محل کارش (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) شد که در مسیر با اصابت موشک مواجه شد و به درجه رفیع شهادت نایل آمدند. متأسفانه آن روز به علت نبود امکانات متوجه شهادتش نشدیم و فکر کردیم شاید در حال خدمت به مردم است. اما فردای آن روز خبر شهادتش به ما رسید و جنازهی ایشان توسط خواهرشان شناسایی شد.
ایوب دهقانکار به نقل از عمهاش میگوید: پدرم اهمیت ویژهای برای افراد خانوادهاش به خصوص همسرش قائل بود. تا آنجا که میتوانست به زیر دستان خود کمک میکرد به عنوان مثال هر روز بعد از نماز صبح راهی محل کارش میشد در حالیکه میبایست ساعت ۸ صبح سرکارش حاضر میشد .کنجکاو شده بودیم و هرچه سؤال میکردیم پاسخ نمیداد. به ناچار یک روز او را تعقیب کردم و متوجه شدیم در این فاصله به کمک گارگری میرفت که توانایی انجام کارش را نداشت و او را در وظیفهاش یاری میداد و سپس عازم محل کار میشد.
مادرم در خصوص مبارزات پدرم در زمان پیروزی انقلاب اسلامی میگوید: علیمحمد تمام وقتش را در منزل تا شب هنگام به انتشار علامیههای امام (ره) اختصاص میداد و سپس به کمک من میآمد تا ناهار و شام فردا را آماده نماییم و در روز بعد تمام وقتمان را به مبارزه و پخش اعلامیههای امام بپردازیم در آن زمان منزل ما نقش محوری داشت.
مادرم میگوید: او می دانست که روزی به شهادت میرسد چرا که همیشه این شعر زیبا را زمزمه میکرد: شهیدم من شهیدم من به کام خود رسیدم و این مصرع که پیش حسین رو سفیدم رابه آن اضافه میکرد؛ گویی میدانست روزی به مقام شهادت نایل میآید.
ایوب دهقانکار در خصوص خاطرات پدر از قول مادرش اینگونه ادامه میدهد: پدرم تأکید بسیار ویژهای بر نماز داشت و همواره اعضای خانواده خصوصاً بچهها را همراه خود به مسجد میبردهاند و همیشه به مادرم تأکید میکردهاند که فرزندانش را طوری تربیت کند که در راه امام قدم بردارند چراکه معتقد بود امام اعتبار نظام جمهوری اسلامی ایران است.
و اما سخن آخر:
ایوب دهقانکار فرزند شهید علیمحمد دهقانکار در خصوص انتظاراتش از مردم و بنیاد شهید میگوید: دوست دارم همه مردم در زنده نگهداشتن یاد شهداء و حفظ فرهنگ ایثار و شهادت کوشا باشند.
بیایید با زنده نگهداشتن خاطرات این شقایقهای آتشگرفته، آنها را الگویی برای خود و فرزندانمان قرار دهیم و به یاد داشته باشیم زندگی امروز ما مرهون از خودگذشتگی و ایثار آنان است.
۲۱ تیر ۱۳۹۶ ۱۵:۲۱
شهید کوروش علیزاده
5
نــام :
کوروش
نـام خـانوادگـی :
علیزاده
نـام پـدر :
غلامعلی
تـاریخ تـولـد :
۱۳۴۱/۰۳/۱۵
مـحل تـولـد :
تبریز
سـن :
۲۶ سـال
دیـن و مـذهب :
اسلام شیعه
بـیوگـرافـی
وصـیت نـامه
شـرح شـهادت
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
جـزئیات شـهادت
تـاریخ شـهادت :
۱۳۶۷/۰۵/۰۵
کـشور شـهادت :
ایران
مـحل شـهادت :
اسلام آبادغرب
عـملیـات :
مرصاد
نـحوه شـهادت :
حوادث ناشی از درگیری
اطـلاعات مـزار
مـحل مـزار :
بهشت زهرا (س)
وضـعیت پـیکر :
مـشـخـص
موقـعیت مـزار در گـار شـهدا
قـطعـه :
۲۶
ردیـف :
۶۰
شـماره :
۱۶
تـصویر مـزار
https://www.golzar.info/36577/
همقدم با شهداء؛ همسفر تا بهشت
(یکشنبه ۹ دی ۱۳۹۷) ۰۹:۱۹
شهید کوروش علیزاده در 15 خرداد 1341 در خانوادهای متدین در شهر تبریز متولد شد. هنوز کودکی بیش نبود که خانوادهاش به سبب شفل پدر، که نظامی بود، به تهران نقل مکان کردند. وی تحصیلات را تا مقطع متوسطه در تهران و در دبیرستان خوارزمی به پایان برد.
زندگینامه
شهید کوروش علیزاده در 15 خرداد 1341 در خانوادهای متدین در شهر تبریز متولد شد. هنوز کودکی بیش نبود که خانوادهاش به سبب شفل پدر، که نظامی بود، به تهران نقل مکان کردند. وی تحصیلات را تا مقطع متوسطه در تهران و در دبیرستان خوارزمی به پایان برد.
در 20 1360 به خدمت سربازی فراخوانده شد و تا 20 تیر 1362 در شهر زابل نشغول به خدمت بود.
پس از پایان خدمت سربازی ازدواج کرد که ثمرة این پیوند، دو فرزند به نامهای محمدحسین و زهراست؛ یادگارهایی با آرامش و پاکی و صداقت پدر.
شهید علیزاده در اول شهریور 1362 همکاری با سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی را در سمت کارمند بخش انتشارات آغاز کرد. وی در محیط کار فردی مسئول و وظیفهشناس و در برخوردهای اجتماعی بسیار خوش برخورد و محبوب بود. او که برای کسب روزی حلال و خدمت به
جامعة فرهنگی تلاش میکرد، پیش از عزیمت به جبهه، در مقام مسئول برزگرای نمایشگاههای کتاب مشغول به کار بود.
شهید علیزاده یار صدیق امام و مدافع ارزشهای انقلاب اسلامی بود و در زمان جنگ بارها در جبهه و مناطق جنگی حضور یافت. آخرین عزیمت وی به جبهه در 7 اردیبهشت 1367 بود. در 5 مرداد همان سال، منافقین کوردل به مرزها و نقاطی از کشورمان نفوذ کردند و منطقة عملیاتی حسنآباد را نیز به محاصرة خود درآوردند.
شهید علیزاده که آماده بازگشت به تهران بود، به محض آگاهی از یورش، مصرانه از فرماندهاش میخواهد تا وی را نیز به همراه نیروهای کمکی به منطقه اعزام کند. وی پس از شرکت در عملیات مرصاد که به انهدام و نابودی شمار فراوانی از نیروهای گروهک ضد انقلاب مجاهدین خلق انجامید، از ناحیه سر مورد اصابت گلولهای از اسلحة سیمینوف قرار گرفت و در غروب غمانگیز 5 مرداد 1367 حدود ساعت 17 به فیض عطیم شهادت نائل گشت.
بیان خاطرهای از زبان برادر شهید
کوروش از همان دوران کودکی فردی شجاع و جسور بود و اطرافیان نیز نسبت به این ویژگی او اتفاق نظر داشتند. خاطرم هست که حدود 12 سال داشت که به همراه خانواده برای تفریح به اطراف سد کرج رفتیم و من به اتفاق او و برادر دیگرمان برای گشت و گذار به کوههای همان حوالی رفتیم. پس از آن که مسافتی را صعوذ کردیم، به علت صعبالعبور بودن راه از کوروش که کوچکتر از ما بود خواستیم برگردد. او با اصرار ما پذیرفت و از مقابل چشمان ما مخفی شد. پس از دوساعت طی مسیر مشاهده کردیم کوروش در مکانی بالاتر از ما ایستاده و ما را صدا میزند.
خلاصهای از عملیات مرصاد
عملیات مرصاد در 5 مرداد 1367 با رمز یاعلی» در منطقه غرب اسلامآباد و کرند غرب با تلاش دلاور مردان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروهای بسیجی انجام گرفت و به انهدام 120 تانک، 400 نفربر، 90 خمپارهانداز 80 میلیمتری، 150 خمــپارهانداز 60 میلیمتری، 30 توپ 106 و کشــته و
زخمی شدن 4800 نفر و غنیمت گرفتن صدها تانک و نفربر و خودروی نظامی و سلاح و تجهیزات الکترونیکی و مخابراتی پیشرفته منجر شد.
در این عملیات، بیشتر نیروهای م گروهک ضد انقلاب مجاهدین خلق که با کمک رژیم بعثی عراق به خاک جمهوری اسلامی ایران نفوذ کرده بودند سرکوب و منهدم شدند و بقایای آنان به خاک عراق گریختند.
شهداي اقتدار فرهنگي
در نخستين سالگرد شهادت حجتالاسلام والمسلمين ابراهيم انصاري، رايزن فرهنگي كشورمان در لبنان، آيين گراميداشت شهداي اقتدار فرهنگي ايران در خارج از كشور با حضور مسئولين فرهنگي و كشوري، فردا 3 آذر در حسينيهي اهرا (س) سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي برگزار مي شود.
به گزارش ادارهكل روابط عمومي و اطلاعرساني سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، اين آيين با حضور شخصيتهاي فرهنگ و مسئولين كشوري از جمله حجتالاسلام والمسلمين محمديگلپايگاني رييس دفتر مقام معظم رهبري، حجتالاسلام والمسلمين اختري دبير كل محترم مجمع جهاني اهل بيت (ع)، دكتر حسامالدين آشنا مشاور فرهنگي رييس جمهور، دكتر ابوذر ابراهيميتركمان ، اعضاي شوراي عالي و روساي پيشين سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، نمايندگان جنبش هاي جهادي در تهران و شخصيت هاي فرهنگي كشور برگزار خواهد شد.
در اين آيين از تمبر يادبود شهداي اقتدار فرهنگي در خارج از كشور رونمايي خواهد شد.
بنا بر اعلام اين خبر، شهيد حجتالاسلام والمسلمين ابراهيم انصاري، چهارمين و آخرين شهيد اقتدار فرهنگي جمهوري اسلامي ايران، 28 آبان ماه سال گذشته با حمله عوامل تكفيري به ساختمان سفارت ايران در بيروت به شهادت رسيد.
پيش از اين شهید صادق گنجی، وابسته فرهنگي ايران در لاهور پاكستان، در آخرين روزهاي مأموريت خود و در جلسهي توديعي كه براي وي در نظر گرفته شه بود، توسط سپاه صحابه در 28 آذر 1369 به شهادت رسيد. همچنين طلبهي شهيد سيد محمدحسين نواب، نماينده فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در جريان جنگ بوسني، توسط گروهاي افراطي كروات بوسني، در مرز اين كشور با كرواسي ربوده شد و پس از تحمل چند روز شكنجه، در 8 شهريور سال 1373 به شهادت رسيد. شهيد سيد محمدعلي رحيمي، وابسته فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در مولتان پاكستان نيز، دوم اسفندماه سال 1375 در محل خانه فرهنگ كشورمان به دست عوامل سپاه صحابهي پاكستان، به شهادت رسيد.
شهداي اقتدار فرهنگي ايران در خارج از كشور، نمونهاي از ايثارگريها و جانفشانيهاي فعاليتهاي فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در خارج از مرزهاي آن براي اشاعه و گسترش فرهنگ اسلام ناب محمدي و ترويج فرهنگ اصيل اسلامي ـ ايراني هستند كه سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي به انقلاب اسلامي تقديم كرده است.
بوشهر - خبرگزاری مهر: شهید صادق گنجی در سال 1365 و در سن 24 سالگی مسئولیت خانه فرهنگی جمهوری اسلامی ایران را در پاکستان برعهده داشت که در 28 آذرماه سال 1369 در مراسم تودیع خود در جلوی درب هتل اینترنشنال لاهور پاکستان براثر هجوم وحشیانه ایادی استکبار به شهادت رسید.
به گزارش خبرنگار مهر، شهید صادق گنجی در سال 1342 در شهر فسا متولد شد و در سن هشت سالگی پدر خود را از دست داد. دوران تحصیل راهنمائی خود را در مدرسه راهنمائی ارشاد برازجان سپری کرد.
شهید گنجی تحصیلات متوسطه را در دبیرستان شهید بهشتی برازجان با موفقیت هر چه تمامتر به پایان رساند و راهی مدرسه عالی شهید مطهری تهران شد و در آنجا موفق به اخذ مدرک فوق لیسانس در رشته الهیات شد.
در زمینه فقه و اصول در نزد اساتیدی چون آیت الله یزدی، امامی کاشانی، دکتر محقق دانا، آیت الله علم الهدی، آیت الله مشکینی کسب فیض کرده است.
در جریان جنگ تحمیلی به مدت دو سال در جبهههای نبرد حق علیه باطل کارنامه درخشانی از خود به یادگار گذاشت و مراتب جانبازی و رشادت خود را به منصه ظهور درآورد.
در دوران فعالیت ایشان در نهادهای انقلابی به عنوان مسئول گزینش کشتیرانی (در تهران)ٰ توسط منافقین شناسایی شد که توطئه سوء قصد به جان ایشان ناکام ماند.
شهید گنجی در سال 1356 به استخدام وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در تهران درآمد پس از چندی بر اثر نشان لیاقت و شایستگی که در وی متبلور بود به عنوان رئیس خانه فرهنگ جمهوری اسلامی ایران در لاهور پاکستان منصوب شد.
وی دارای آثار زیادی دارد که شامل نگارش و ترجمه چندین کتاب به زبان اردو، یادداشت نگاریهای روزانه و سلسله اطلاعات و گزارشهای کاریای است که حاصل تلاشهای سه سال و نیمهاش در لاهور بود.
شهید گنجی قلبها را در لاهور و پاکستان آنچنان تسخیر کرده بود که حتی اندیشیدن به فراقش نیز برای مردمان ایران دوست و مسلمانان شیفته انقلاب، امام و رهبری دشوار میکرد. پس کمترین کاری که از دست آنان برمیآمد، تدارک مراسم تودیع برای این سفیر فرهنگی انقلاب بود، مراسمی که در کمال تعجب تعدادشان حد نصابی تازه در تاریخ اینگونه بزرگداشتها بر جای گذاشت.
روز 29 آذرماه سال 69 در مراسم تودیع که از طرف ادبا، نویسندگان، شعرا و خبرنگاران در هتل اینترنشنال لاهور برگزار شده بود، این شهید به منظور شرکت در جلسه در ساعت هفت و 45 دقیقه جلو درب هتل میرسد و به محض پیاده شدن از ماشین، مورد هجوم وحشیانه چند تن از ایادی استکبار جهانی و وهابیون ملحد قرار می گیرد و با رگبار دشمن به خون خویش میغلطد و خون پاک و مطهرش، زمین لاهور را برای همیشه رنگین می کند.
شهید گنجی زحمت زیادی برای گسترش فرهنگ اصیل اسلامی کشید
نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه بوشهر در ارتباط با شخصیت شهید گنجی اظهار داشت: شهید گنجی یکی از بالاترین شهدای ایران و نماد شهدای دشتستان است و زحمات زیادی برای گسترش فرهنگ اصیل اسلامی کشیده است.
آیتالله غلامعلی صفایی بوشهری اضافه کرد: شهدایی همچون شهید گنجیها برای گسترش فرهنگ ولایتمداری و شهادتطلبی به شهادت رسیدند و گرامیداشت یاد این شهدا امری لازم است.
وی در ادامه با بیان اینکه دشتستان در واقع مرکز تمام فضاهای ترانزیتی و محل تلاقی تمدنهای استان بوشهر بوده است، بیان داشت: دشتستان در طول تاریخ افتخارات زیادی داشته و در مبارزه با استعمار نقشی بینظیر داشته است.
نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه بوشهر تصریح کرد: امیدوار هستیم یادواره شهید گنجی نماد دشتستان شود و همه مسئولان باید در این راستا تلاش لازم را داشته باشند.
شخصیت شهید گنجی بهعنوان یک الگو به نسل امروزی شناسانده شوند
محمدحسن پرآور معاون ی امنیتی استاندار بوشهر با اشاره به شخصیت ممتاز شهید گنجی گفت: شخصیت شهید صادق گنجی بهعنوان یک الگو و نمونه باید به نسل امروزی شناسانده شوند.
وی در ادامه به شخصیت برجسته شهید گنجی اشاره کرد و بیان داشت: شهید صادق گنجی افتخاری برای همه مردم ایران و استان بوشهر است و باید ابعاد مختلف این شهید والامقام در سطح جامعه معرفی شود.
معاون استاندار بوشهر با تاکید بر وم برگزاری باشکوه و مطلوب کنگره شهید گنجی و سایر شهیدان، تصریح کرد: شخصیت شهید صادق گنجی بهعنوان یک الگو و نمونه باید به نسل امروزی شناسانده شوند.
پرآور در ادامه از شهید گنجی به عنوان سند زنده و پرافتخار و سمبل مبارزات ضداستعماری و ضداستبدادی مردم استان بوشهر یاد کرد و گفت: همه باید تلاش کنیم تا این شهید هر چه بیشتر برایم درم ایران و جهان شناسانده شود.
برگزاری مراسم شهید صادق گنجی در برازجان
بیست و سومین یادواره شهید والامقام صادق گنجی ساعت 9 صبح پنجشنبه پنجم دی ماه در سالن اجتماعات کانون امام خمینی (ره) برازجان برگزار می شود.
در این یادواره که با شرکت نماینده محترم ولی فقیه در استان و امام جمعه بوشهر، استاندار و دیگر مدیران ارشد استان برگزار خواهد شد حجت الاسلام یونسی دستیار ارشد رییس جمهور بهعنوان مهمان ویژه به ایراد سخن خواهد پرداخت.
.
نگاهی به زندگی شهید صادق گنجی
شهید صادق گنجی در سحرگاه ششم اردیبهشت ماه 1342 شمسی در خانوادهای معتقد و مذهبی در شهرستان فسا چشم به جهان هستی گشود. صادق که ابتدا اردشیر نام داشت فرزند کرم گنجی بود. پدر اردشیر، ارتشی بود و به سبب مأموریت کاری از برازجان راهی فسا شده بود. او به راستی فرزند اعتقاد راسخ پدر و مادرش به مقدسات بود و آنها که داغ نخستین فرزندشان را در دومین روز تولدش دیده بودند، با نذوراتی که نثار اهل بیت(ع) کردند، اردشیر را از کمند بیماری رهانیدند و به ثمر رساندند.
اردشیر در کودکی همیشه آرام و سر به زیر، به دنبال مطالعه کتاب و نوشتن نکات و مطالب مهم در دفترش بود. با وجود این آرامش، وی از کودکی کردن نیز غافل نبود و در بازیهای کودکانه، رئیس و راهبر بچههای محله بود و او بود که دستور میداد چه بازیای، چگونه، انجام شود. اردشیر برای صادق شدن و رسیدن به کمال مطلوب، میبایست این پلههای هر چند کوچک را بگذراند. همچنان که مادر شهید میگوید: خانواده، اردشیر را به عنوان یک راهنما میشناختند.
اردشیر، کلاسهای اول و دوم ابتدایی را در دبستان فیروزآباد و کلاس سوم را در فلیون گذراند. متأسفانه دست تقدیر نگذاشت تا اردشیر، نهمین سالگرد تولدش را در کنار پدر جشن بگیرد و کرم گنجی که هنوز به چهل سالگی نرسیده بود، در 23 فرودین ماه 1351 شمسی همسر و شش فرزندش را تنها گذاشت و به دیدار معبود شتافت. اردشیر از آن پس میبایست هم برادر و بزرگتر خانه باشد و هم یاور مادر و سه خواهر و دو برادرش و هم پدر خانوادهشان. او کلاسهای چهارم و پنجم را در مدرسه خواجه خضر قدیم که بعدها حکمت نام گرفت، در برازجان گذراند و دورة متوسطه را نیز در دبیرستان فرخی سابق که امروز شهید بهشتی نامیده میشود.
اردشیر در چنین جاهایی قد کشید و گردن برافراشت و به سرو قامتی بدل شد که از میان خیل جوانان برومند نظام مقدس جمهوری اسلامی، میشد به آیندهاش امید بست. او هیچگاه در برابر ناملایمتهای زندگی سر فرونیاورد، با وجود آنکه به بیان زیبای خودش، نکاتی را اینچنین بر کاغذ نگاشته است:
چه کسی میداند غم در زندگی من چقدر سایه افکنده است. من 8 ساله بودم که پدرم درگذشت. در جبهه جنگ، جسدهای به خاک افتاده را دیدهام. فراق برادرم نادر نیز بخش دیگری است که با آن رو به رو شدم. شاید به همین دلیل است که اوقات خالی برای من بسیار با اهمیت است، لیکن هر از چند گاهی غمم عود میکند.
زندگیام توأم با انقلاب ایران است. از 12 سالگی در مبارزات انقلابی شرکت کردهام. در دوران شاه دستگیر شدم، ولی به دلیل سن کم مجازاتم نکردند. پس از انقلاب، کارهای مختلفی برای خدمت به مردم انجام دادم، زیرا پس از انقلاب، توجهها به مردم معطوف شده بود.
[برگرفته از بخشی به عنوان زندگی من به تاریخ نگارش 8/10/1368، چند ماه پیش از شهادت شهید صادق گنجی، به قلم خود شهید، کتاب سفیر، ص 38، انتشارات نورالنور، چاپ اول، 1384]
انقلاب خمینی کبیر، نهضتی صددرصد دینی و به واقع امر، انقلاب محرومان بود. شهید گنجی نیز یکی از دردکشیدهترین این محرومان بود که تلخی روزگار و سختی گذران ایام، چشمانش را نسبت به حقایق این مرز و بوم بازتر کرده بود. تقدیر الهی اینچنین برای اردشیر نوجوان رقم خورده بود که بار فراق پدر از یک سو و تلاشهای بیپایان مادر از سوی دیگر، او را به تحرکی برآمده از غیرت روزافزون وادارد و به پشتیبانی از مادر، خواهران و برادران یتیمش ترغیب کند. بدین ترتیب، اردشیر مجبور بود تا صادق شدن، همة پلهها را دو تا یکی طی کند و زودتر از موعد مرد شود؛ آن هم نه فقط نه مرد زندگی؛ که مرد میدان مبارزه و تلاش برای ساختن ایرانی بهتر.
در این راه، او هر چه از دستش برمیآمد، انجام میداد، فرقی هم نمیکرد، هم برای اهل خانه، هم برای خانهای بزرگتر به نام برازجان و جنوب و هم در افقی بزرگتر برای مردمان ایران اسلامی. در تمامی دوران مدرسه همواره شاگردی شاخص و متفاوت مینمود. هر معلم یا دبیری در نخستین برخورد، او را مستعد میدید و دوستانش او را نابغه میخواندند. به سرعت راه مطالعه کردن را آموخت و با آثار دکتر علی شریعتی و استاد مطهری همنشین شد. بحثهایش نشان میداد که قد واقعیاش فراتر از آنی است که در قامت یک نوجوان دیده میشود. اینگونه بود که به حلقة مبارزاتی حاج ماشاءالله کازرونی راه یافت. در برازجان حاج ماشاءالله را به عنوان یک مبارز قدیمی میشناختند. خانه این مرد رنج کشیده از جور عمال رژیم، همواره مسکن و مأوای مبارزین جنوب و از آن مهمتر تبعیدیهایی بود که در قامت ت، به دور از شهر و دیار به مبارزه ادامه میدادند. اردشیر که هم سن و سال فرزندان مبارز حاج ماشاءالله ـ جمال، شهید جاوید و خانم ناهید کازرونی ـ بود، در این منزل به گسترش فعالیتهایش از جمله شعارنویسی بر روی دیوارهای شهر، سازماندهی تظاهرات و پخش اعلامیهها و نوارهای سخنرانی حضرت امام خمینی(ره) پرداخت. حماسة مرحومه سیمین عزتی ـ همسر حاج ماشاءالله ـ و ن همراهش در مقابله با تانکهای رژیم و متوقف ساختن مأموران در برخورد با تظاهرات کنندگان را هم، که امروز همگان میدانند و در قالبهایی چون کتاب و نقل شفاهی برای همدیگر زندهاش میسازند.
باری، انقلاب خمینی کبیر پیروز شد و ایران اسلامی، بیش از پیش جولانگاه نام آورانی چون صادق گردید. صادق، همان اردشیری بود که میخواست از آن پس نامش به نام امام ششمش(ع) و رئیس مذهب شیعه جعفری، مزین شود. او به راستی دورنمای زندگی آیندهاش را در تحصیل علم میدید که در تقدیری تاریخی، حضرت صادق(ع) بیش از دیگر ائمه اطهار(ع) فرصت یافته بود تا بر این مهم، همت گمارد.
هنوز چندی از پیروزی انقلاب و شیرین شدن کام ملت مسلمان ایران زمین نگذشته بود که آتش اختلافها و کینهها در میان دگراندیشان و اغیار، شعلهور شد و میرفت تا دامان نظام نوپای ما را نیز بگیرد. اما صادق و جوانان برومندی چون او، تیزهوشتر از آنی بودند که بدسگالان و کژاندیشان تصور میکردند. توجه کنیم که در سالهای 60ـ 1359 و زمان اوجگیری تحرکات منافقین و دیگر گروهکها، صادق ـ 17 سال داشت و در انتهای سن نوجوانی به سر میبرد، اما با این همه همچون مردی میانسال در برابر تحصیلکردگان پرمُدّعا و سبیل از بناگوش در رفته»ی مارکسیست، پیکاری، فدایی، . میایستاد و یک تنه در تمامی بحثها، شانههای آنها را با خاک آشنا میساخت. اینگونه بود که همة بداندیشان، حتی از رویارویی با صادق خودداری میکردند و پنداری جنوب، کم کم داشت فرزند تازة خویش را به خوبی شناخت. او در تمامی عرصهها زبانزد و مشکلگشا نشان میداد.
در همین ایام و با پایان دورة دبیرستان، صادق که در تشکیل انجمنهای اسلامی دانشآموزی و فعال کردن آنها در برازجان به خوبی خود را نشان داده بود، در تشکیل و بهبود وضعیت سه نهاد نوپای مردمی و انقلابی، یعنی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، کمیته انقلاب اسلامی و بسیج مستضعفین، تمامی تلاش خود را به کار بست. در کمیته، همراه با استادش در مبارزه، حاج ماشاءالله کازرونی و در سپاه، حتی از پٌست دادن شبانه نیز کوتاهی نمیکرد. در همین مسیر بود که طعم شهادت یکی از نزدیکترین همراهان و دوستانش، جاوید کازرونی فرزند حاج ماشاءالله را چشید. اینگونه بود که صادق با شهادت خو میگرفت و خود را نیز برای لقای معبود آماده میساخت.
در سال 1359 بر طبق عزمی دیرینه برای تحصیل علوم دینی به تهران آمد. صادق همواره در جست وجوی راهی برای فرونشاندن عطش خویش نسبت به یادگیری علم و دانش ـ به خصوص علوم حوزوی ـ بود و حضور در مدرسه عالی شهید مطهری به خوبی این فرصت را در اختیارش میگذاشت، پس در آزمون ورودی این مدرسه شرکت جست و با نمراتی عالی پذیرفته شد. از آن پس به صورت شبانهروزی و با سرعتی خیره کننده مشغول تهذیب نفس و تحصیل علم بود. صادق در این حیطة جدید نیز به خوبی در دلهای استادان و همشاگردیها جا باز کرد.
از اساتید و همدورهایهای صادق میتوان از مرحوم آیت الله علی مشکینی (رئیس سابق مجلس خبرگان)، حضرت آیت الله محمد امامی کاشانی (رئیس مدرسه عالی شهید مطهری و امام جمعه موقت تهران)، آیت الله محمد یزدی، آیت الله علم الهدی، دکتر مصطفی محقق داماد، حجت الاسلام والمسلمین سید علی اکبر حسینی (نماینده پیشین مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و مجری مشهور برنامه تلویزیونی اخلاق در خانواده)، آقای قریشی نماینده حضرت امام(ره)، قاسم شعبانی که علاوه بر وکالت در دفتر مقام معظم رهبری نیز مشغول به کار بودهاند و حجت الاسلام عبدالله غلامی که در دانشگاههای شیراز فعال است، نام برد. شهید صادق گنجی در مدرسه عالی شهید مطهری، سرانجام به اخذ مدرک کارشناسی در رشته الهیات نائل شد.
با آغاز جنگ تحمیلی هشت ساله عراق علیه ایران اسلامی، صادق در تمامی سالهای پرشکوه دفاع مقدس، چشمی به کار و تحصیل علم و چشمی دیگر نیز به حضور در جبهه که رهبر و مقتدای انقلاب اسلامی آن را واجب کفایی میخواندند، داشت. حضورهای گاه و بیگاه صادق، بیشتر جنبة تبلیغی داشت و او در فاصلههای بین تعطیلی درس و تحصیل در مدرسه عالی شهید مطهری، از طریق همین مرکز علمی و دینی به جبهه اعزام میشد. در عین حال، او که همواره قلم در دست داشت، مجموعهای از خاطرات و دیدگاههایش از دفاع مقدس و نیروهای پرتوان رزمنده را در قالب دفترچههایی به یادگار گذاشته است. مجموع حضورهای گاه و بیگاه این رزمنده در جبهههای حق علیه باطل به بیست ماه میرسید.
در کنار تحصیل علم و حضور در جبهه، صادق که از همان ابتدا بازویی توانمند برای آینده نظام مقدس جمهوری اسلامی به شمار میرفت، مسؤولیتهایی در نوع خود مهم را نیز تجربه کرد. از جمله مدتی رئیس هسته گزینش کشتیرانی جمهوری اسلامی بود و سپس مسؤولیت بازرسی عقیدتی نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را عهدهدار شد. مدت کوتاهی نیز در اداره مبارزه با منکرات تهران فعالیت میکرد.
در یکی از اعزامهای صادق به جبهه به همراه جمعی از طلاب، در آنجا با رزمندهای به نام آقای فنی زاده آشنا شد که این آشنایی به تدریج باعث ارتباط خانوادگی و در نهایت ازدواج شهید گنجی این دوستش شد. در آن روزهای پرخاطره ملت شریف ایران میکوشیدند تا از هر راهی به تقویت روحیه غیورمردان خویش در خطوط مقدم جبهه بپردازند، از ارسال نان خشک و تازه گرفته تا میوه و تنقلات و کنسرو و انواع پشتیبانیهای مادی و معنوی. یکی از مهمترین این راهها، نگارش و ارسال نامههای دلگرم کننده برای رزمندگان بود. از قضا یکی از این نامهها که توسط خانمی بسیجی و شیفتة حال و هوای سنگرهای معنوی جبهه نوشته شده بود، به دست اردشیر میرسد که حالا دیگر نام دلخواهش صادق» توسط استاد بزرگوارش حضرت آیت الله امامی کاشانی رسمیت یافته بود و همه او را به این نام عمیق و زیبندة این رزمنده، صدا میکردند. صادق برای قدردانی از اقدام آن خانم بسیجی، نامهاش را پاسخ میگوید. دست تقدیر، این نامهنگاری را به همراه دوستی با آقای فنی زاده، به ایجاد ارتباط و علقه عاطفی در قالب ازدواج میکشاند. ازدواجی مقدس که مقدمهاش در جبهه کلید خورد، عقد آنها در مدرسه عالی شهید مطهری انجام شد و عاقد نیز کسی نبود جز حضرت آیت الله محمد امامی کاشانی، از یاران حضرت امام و رئیس مدرسه و استاد خود صادق.
خانواده عروس، مذهبی و متعهد و از اجّلة سادات بودند، آیت الله امامی کاشانی به فرخندگی این پیوند، مبلغ بیست هزار تومان و نماینده ایشان نیز مبلغ چهل هزار تومان به عنوان هدیه به جشن ازدواج صادق و خانم اعظم فنی زاده اختصاص دادند. این دو در سال 1364 طی مراسم سادهای در شهر برازجان زندگی مشترک خود را آغاز کردند. صادق پس از این مراسم برای ادامه تحصیل به تهران بازگشت. پشتکار و دامنة کسب علم و دانش در نزد صادق به حدی بود که به سرعت، خود نیز اقدام به تدریس در پایههای پایینتر کرد و همین امر باعث درآمدزایی برای این طلبه جوان شهرستانی ش،د که به تازگی تشکیل خانواده نیازهای مالی او را نیز بالا برده بود. به گفته مادر شهید گنجی، صادق همیشه میگفت که دنیا سرای فانی است، ولی از همین سرای فانی میبایست به درستی استفاده کرد و از میان وسایل دنیایی، بیشتر کتاب و مطالعه عشق میورزید. صادق از سال اول تحصیل در مدرسه عالی شهید مطهری تا پایان جنگ، مدام به عنوان مبلغ در جبههها حضور داشت.
نکته مهم اینکه بسیاری نمیدانند شهید صادق گنجی معمم نیز بوده است، اما جالب اینکه ـ به ویژه ـ بسیاری از عکسهای باقیمانده از حضور صادق در عرصة دفاع مقدس مبیّن این نکته است. ماجرا از این قرار بوده که زمانی که صادق و دوستان همدورهاش در مدرسه عالی شهید مطهری، به مرحلة معمم شدن و پوشیدن لباس مقدس ت میرسند، عدهای از دوستان شهید آماده میشوند تا به دست مبارک حضرت آیت الله ای که در آن زمان رئیس جمهور بودند، ملبس شوند و این اتفاق نیز میافتد، اما صادق که طلبهای بسیار فروتن و متواضع بود، میگوید: من هنوز خود را یک کامل نمیدانم و شایستگی پوشیدن این لباس گرانبها را پیدا نکردهام.
با وجود این، شهید صادق گنجی به جهت تقویت روحیه رزمندگان و برقراری ارتباط بهتر و عمیقتر با این دردانههای زمانه، در جبهه معمولاً با این لباس مقدس یا ترکیبی از لباس رزم و لباس ت حاضر میشد تا مُهر دیگری بر حقانیت ت در تاریخ اسلام و ایران زده باشد. اتفاقاً یکی از سخنان مشهور شهید گنجی در ایام دفاع مقدس نیز این بود که: هر کس توان حضور در جبههها و میدانهای نبرد را دارد، باید به جبههها بیاید و هر کسی هم که توانایی جسمی ندارد، میبایست در پشتیبانی مالی و تدارکاتی رزمندگان سهیم باشد و وظیفهاش را آنگونه انجام دهد. هر کسی نیز که نه توانایی جسمی و نه توان مالی دارد، بایستی رزمندگان اسلام را از لحاظ معنوی و فکری، همراهی و پشتیبانی کند.
صادق، خود نیز همه گونه، سهمش را در میدان جهاد و مبارزه ادا کرد، از جمله، یک بار دچار آسیب دیدگی از ناحیه گوش خود شد که به همین سبب در بیمارستان شهر اهواز بستری گردید. او روحیه افتادگی خود را در جبهه نیز حفظ میکرد و با وجود آنکه امام جماعت و گروهان بود، همیشه نامش را در لوحه نگهبانی مینوشت و به یاد ایام حضور در کمیته، سپاه و بسیج، نگهبانی هم میداد.
این پرگذشت و رزمندة جانباز، از نزدیکان دو شهید دفاع مقدس نیز بود. در سال 1364 هنوز مدتی از چشیدن شهد و لذت پدر شدن، و تولد فرزندش سبحان نگذشته بود که خبر شهادت یار و همرزم دیرینهاش هوشنگ مزارعی را که شوهرخواهرش نیز بود شنید و شگفت آنکه هنوز آنها مراسم چهلمین روز شهادت هوشنگ را برگزار نکرده بودند که صادق، جسد خونین براد کوچکش نادر گنجی را در آغوش گرفت و این دو را در کنار هم در آرامگاهی در گار شهدای برازجان به خاک سپرد و همچنان که آرزو کرده بود، در عرض چند سال، سرانجام خود نیز به لقای معبود شتافت و پیکر پاکش در کنار این دو عزیز آرام گرفت.
شهید گنجی خود یک بار در هشتم دی ماه 1368 (حدود یازده ماه پیش از شهادتش) اینگونه نگاشته بود:
چه کسی میداند غم بر زندگی من چقدر سایه افکنده است؟ من 8 ساله بودم که پدرم درگذشت. در جبهه جنگ، جسدهای به خاک افتاده را دیدهام. فراق برادرم نادر نیز بخش دیگری است که با آن رو به رو شدم. شاید به همین دلیل است که اوقات خالی برای من بسیار با اهمیت است، لیکن هر از چند گاهی غمهایم عود میکند.
زندگیام توأم با انقلاب اسلامی ایران است. از 12 سالگی در مبارزات انقلابی شرکت کردهام. در دوران شاه دستگیر شدم، ولی به دلیل سن کم مجازاتم نکردند، پس از انقلاب کارهای مختلفی برای خدمت به مردم انجام دادم، زیرا پس از انقلاب، همه توجه ها به مردم معطوف بود.
این غمها بود که از شهید گنجی شخصیتی صبور، صادق، ثابت و استوار ساخته بود. این پیرجوان دردآشنا، از پی هر رنجی با حربة صبر و توکل به خداوند متعال میوههایی را میچید و هم خود از آنها بهره میبرد و هم به دیگران هدیه میکرد. با بردباری مؤمنانه، هر غم بزرگی را تحمل میکرد و اینگونه بود که از پی شهادت شوهر خواهرش، همواره خواهر گرامی خود را به صبر دعوت میکرد و مهربانانه فرزندان شهید این خانواده را همچون گلی خوشبو در آغوش میکشید، آنان را دلداری میداد و برایشان پدری میکرد؛ همچنان که روزگاری با وجود سن کمش، در فراق پدر، برای خواهران و برادرانش چنین کرده بود.
فارغ از اینگونه همراهیهایِ پس از شهادتِ دوستان و کشیدن دست نوازش بر سر فرزندان شهدا، صادق گنجی، این عاشق صادق و این صادق عاشق، پیوسته در سخنرانیهای پرشورش نیز یاد و خاطره شهیدان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را گرامی میداشت. انگار که سراپای وجودش شهیدان بودند و خودش نیز یک شهید بود؛ حتی زمانی که زنده بود؛ چرا که زاده نشده بود مگر برای شهادت؛ و مگر انسانهایی اینچنین را فرجامی جز شهادت میتواند بود و مگر شهیدْ شاهدی محکم بر عظمت خداوندی نیست؟
این جوان تیزبین، جست وجوگر و اهل مطالعه و حوزه و دانشگاه، به سبب دید ی قوی و معلومات گستردهای که داشت، مورد توجه مسؤولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی قرار گرفت و در این نهاد مشغول به کار شد. پس از چند ماه کار، آنها که بیش از پیش متوجه شخصیت همه جانبه این متعهد شده بودند، او را به بزرگترین آوردگاه زندگی کوتاه اما پربارش رهنمون ساختند. در روز نهم تیر ماه 1365، شهید صادق گنجی به همراه خانوادهاش از طرف معاونت بین الملل وزارت ارشاد رهسپار لاهور شد و کلید خانه فرهنگ جمهوری اسلامی ایران در این شهر را در دست گرفت تا مسؤولیت این نمایندگی فرهنگی را عهدهدار شود. آن زمان صادق فقط 23 سال داشت، اما در اندک مدتی با بهره بردن از هوشی سرشار و قلبی مطمئن برای خدمت به مسلمانان و بیدار ساختن آنها، در مدت کوتاهی زبان رایج در پاکستان ـ اردو ـ را فراگرفت و از این طریق بر عمق نفوذ و گسترش ارتباطاتش با احزاب، گروهها و اقشار مختلف افزود. او به راحتی به میان مردمان کوچه و بازار میرفت و با دردها، ترسها، امیدها و نیز با چند و چون زندگی آنان آشنا میشد. همین خصوصیات، به سرعت از شهید گنجی در پاکستان شخصیتی وجیه المله و محبوب القلوب ساخت. ایشان از همه توش و توان ارتباطی، قلم و بیان خویش برای انجام مأموریت الهیاش بهره میبرد. از جمله در سالهای 8 ـ 1367 به عنوان نماینده جمهوری اسلامی ایران در سمینار ائمه اطهار(ع) در هندوستان، شهر دهلی نو، شرکت جست و پیام اسلام و انقلاب اسلامی را به همگان رساند. در این زمان در پاکستان، روز به روز بر شهرت و محبوبیت و نفوذ شهید گنجی افزوده میشد، او که دیگر به زبان اردو شعر هم میگفت، پای ثابت اکثر سمینارها و مجامع علمی، فرهنگی و هنری بود و هر روز مقاله یا مصاحبهای از وی در مطبوعات پاکستان به چاپ میرسید. با وجود این همه مشغله و ملاقات و دیدار و بازدید، همیشه متبسم بود و هیچگاه لبخند ملیح از چهرهاش محو نمیشد و با روحیهای باز، همه را به گرمی میپذیرفت. تلفنهای دفتر و محل کارش حتی لحظهای آرام نداشت و دائماً با همگان در ارتباط بود. برایش روز و شب و وقت اداری و غیر اداری مفهومی نداشت. در مدت سه سال و نیمة حضورش در لاهور کمتر شبی قبل از ساعت 24 به منزل میرفت و گاه تا پاسی از نیمه شب در دفترش مینشست و کار میکرد.
شهید گنجی علاوه بر رسیدن به کارهای اداری و رتق و فتق امور ی، تحقیقاتی نیز انجام داد و غالب بر 25 جلد کتاب قطور به چاپ رساند، که آن از جمله است: زن در پاکستان، مسیحیت در پاکستان، مراکز فرهنگی پاکستان، شخصیتهای پاکستانی، دانشگاههای پاکستان، جماعت اسلامی در پاکستان، احزاب و گروههای پاکستانی، مطبوعات در پاکستان، آموزش و پرورش در پاکستان، رادیو و تلویزیون در پاکستان، پاکستان و چگونگی فعالیت آمریکا در این کشور، پاکستان و چگونگی فعالیت عراق و عربستان، وضعیت فعالیت نمایندگیهای خارجی در پاکستان.
صادق گنجی در بین اقشار مردم پاکستان و به ویژه شهر لاهور نامی محبوب و دوست داشتنی بود. به سبب مقالاتی که در رومههای کثیر الانتشاری مانند جنگ، نوای وقت، مشرق و چند رومه دیگر مینوشت، بیش از پیش مشهور شده بود، تا جایی که مردم دورافتادهترین نقاط لاهور نیز او را میشناختند و با خلوص نیت وی را به منزلشان دعوت میکردند. شهید گنجی تقریباً هر هفته به یکی از شهرهای اطراف لاهور میرفت و برای مردم، که فرش راهش را تا کیلومترها گُل میافشاندند، سخنرانی میکرد. شهید عزیز ما که میدید چگونه آمریکا و دست نشاندگانش سعی دارند در افکار مردم پاکستان نفوذ کنند و به هر وسیلهای به تحمیل عقایدشان به مردم متوسل میشوند، در جلسات و سخنرانیهایش سعی در رسوایی و نقش بر آب کردن فعالیتهای آنان و بیدار کردن مردم داشت. فرقة کثیف و ملحد وهابیت از این افشاگریها، بیشترین صدمات را میدید.
شهید صادق گنجی، در طول مدت مأموریت خود مدالها گرفت و تشویق نامهها دریافت کرد. او در طول اقامتش در لاهور وقتهایش حساب شده و برنامههایش منظم بود. اگر ساعتی برایش خالی بود، فوراً به سراغ کتاب میرفت و در کنار همة فعالیتها فرصتهایی را نیز برای خانواده در نظر میگرفت. او لحظهای آرام و قرار نداشت. مردم پاکستان که فکر فراق محبوب، دلها و قلبهای آنان را میلرزاند، از هر گروه و شخصیتی، سعی داشتند در مراسم تودیع آقای گنجی میزبان او باشند، اما فرصت بسیار کم بود و مشتاقان بسیار. قرار بر این شد که برنامهها طوری تنظیم شود که گروههای مختلفی از هر قشر با هم برنامه داشته باشند. در مجموع 54 مراسم تودیع در نظر گرفته شد. این جلسات از طرف رئیس مجلس، وزاری اعلای پنجاب، وزیر کار، نمایندگان مجلس و اساتید دانشگاههای لاهور منعقد گردید.
صادق 28 ساله، در 54 مراسم شرکت و سخنرانی کرد و در جلسة باشکوهی که در روز 14 دسامبر برگزار شد، در صحبتهایش از هجر و فراق لاهور سخنها گفت. زمانی که همسرش در وصف پاکستان میگفت اشک مجالش نداد، چرا که طاقت دوری از سرزمینی خوب با مردمانی مهربان را نداشت. زمانی که مردم پاکستان به سر و صورتش گل میریختند و حلقههای کل بر گردنش میآویختند، بغض راه گلویش را میبست و مرتب میگفت که جدایی سخت است. روز پس از آن در مراسمی دیگر پس از ادای بسم الله الرحمن الرحیم»، نتوانست سخن بگوید، پس اشکهایش را پاک کرد و تربیون را به دیگری سپرد. او باید این راه پر پیچ و خم را به پایان میرساند، پایانی که خود، آغاز دیگری بود و با رسیدن به فوز عظما حاصل میشد.
میراثی که شهید گنجی از این دوره پربار برای ما به جا گذاشت، شامل نگارش و ترجمه چندین کتاب به زبان اردو، یادداشت نگاریهای روزانه و سلسله اطلاعات و گزارشهای کاریای است که حاصل تلاشهای سه سال و نیمهاش در لاهور بود. گفتیم که شهید گنجی قلبها را در لاهور و پاکستان آنچنان تسخیر کرده بود که حتی اندیشیدن به فراقش نیز برای مردمان ایران دوست و مسلمانان شیفته انقلاب، امام و رهبری دشوار مینمود. پس کمترین کاری که از دست آنان برمیآمد، تدارک مراسم تودیع برای این سفیر فرهنگی انقلاب بود، مراسمی که در کمال تعجب تعدادشان حد نصابی تازه در تاریخ اینگونه بزرگداشتها بر جای گذاشت. افسوس و صد افسوس که دشمن بدسگال، حتی حیات گنجی عزیز را در داخل کشورش نیز برنتافت. چهار شنبه 28/9/1369 بود و آخرین مراسم تودیع که از طرف ادبا، نویسندگان، شعرا و خبرنگاران در هتل اینترنشنال لاهور برگزار شده بود. این شهید عزیز به منظور شرکت در جلسه در ساعت 7 و 45 دقیقه جلو درب هتل می رسد و به محض پیاده شدن از ماشین، مورد هجوم وحشیانه چند تن از ایادی استکبار جهانی و وهابیون ملحد قرار می گیرد و با رگبار دشمن به خون خویش می غلطد و خون پاک و مطهرش، زمین لاهور را برای همیشه رنگین می کند .
شهید گنجی با دلی پاک، بر چشم و دل مردم پاکستان نشست و با بالهایی خونین، مظلومانه بر شانههای آنان به میهن اسلامی بازگشت و در کنار دو شهید همخانوادهاش ـ نادر گنجی و هوشنگ مزارعی ـ در گار شهدای برازجان آرام گرفت.
نویسنده : فاطمه شیرازی
در این قسمت نظر شما را به گزیدهای از مصاحبه شهید گنجی با یکی از مطبوعات پاکستان جلب می نماییم:
شهید گنجی اصلیترین معیارهای خویش را اسلام، انسانیت، اخلاص و دوستی میدانست. رومه شرق پاکستان، در تاریخ 7/10/1369، یعنی کمتر از ده روز بعد از شهادت مظلومانه سفیر فرهنگی جمهوری اسلامی در پاکستان، بریدههایی از مصاحبه خبرنگار خود با آن شهید عزیز را به چاپ رساند. این متن هر چند کوتاه است، اما به خوبی نمایانگر آخرین دیدگاههای شهید گنجی در واپسین روزهای تلاش مقدسش در این کشور است؛ به ویژه آنجا که از انقلاب و رهبری سخن میگوید.
***
آقای گنجی، شما چه اهدافی را در پاکستان دنبال میکردید؟
خواسته من، اول این بوده است که روابط دوستانه میان ایران و پاکستان را تحکیم ببخشم و در این رابطه نقش مهمی ایفا کنم. هدف دومم، شناساندن انقلاب ایران و برطرف کردن کج فهمیهایی از این قبیل، که انقلاب اسلامی تنها متعلق به شیعیان است، بوده و سومین هدفم نیز این بوده که برای گسترش فرهنگ اسلامی، هر چه توان دارم کار کنم.
آقای گنجی، پس از رحلت امام خمینی(ره)، شنیده میشود که ایران به سمت روال سابق روی آورده است و تأثیرات مذهبی انقلاب، تدریجاً رو به کاهش داشته است؛ چقدر این مطلب صحت دارد؟
میخواهم یک چیز را به طور کلی به شما بگویم، مسأله اینجاست که پس از وقوع انقلاب اسلامی، نظام ما به وجود یک شخص خاص، قائم نبوده است. بزرگترین کار حضرت امام خمینی(ره) را باید برقراری این نظام ذکر کرد. ایشان ـ حضرت امام خمینی ـ میگفتند که اگر مهمترین شخصیتها نیز از دنیا بروند یا از نظام ما جدا گردند، باز هم این نظام برقرار خواهد ماند. امام خمینی بنیانگذار و بانی انقلاب بودند، تجربیات امام خمینی چنان نقشی در پیروزی انقلاب اسلامی و حفظ آن ایفا کرده است که این انقلاب هیچگاه از مسیر خود منحرف نخواهد شد. من تصور میکنم که تداوم انقلاب اسلامی وابسته به افکار امام خمینی میباشد، افکار امام خمینی ضامن انقلاب بوده و خواهد بود و در هر موضوعی، اندیشههای معظمٌ له در پیش روی ما قرار دارد و با وجود تبلیغات منفی مبنی بر اینکه انقلاب بعد از رحلت امام خمینی از راه خود منحرف شده است، دیدیم که نزدیکترین دوست ایشان به عنوان جانشین امام انتخاب گردید. حضرت آیت الله ای رهبر معظم انقلاب اسلامی از دوستان و وفاداران قدیمی حضرت امام خمینی بودند و با وجود حضور و سرپرستی ایشان، ما چگونه میتوانیم از مسیر انقلاب منحرف شده باشیم، چون ما انحراف از اندیشههای امام خمینی را مرگ انقلاب اسلامی میپنداریم و با وجود رحلت حضرت امام(ره)، انقلاب اسلامی پابرجا مانده و خواهد ماند.
آقای صادق گنجی، چه بعدی از انقلاب در شما اثر گذاشته است؟
همراهی مردم با انقلاب اسلامی، تأثیر عمیقی بر من داشت و اصلاً صحیح نیست که گفته شود تلاش گروه خاصی منجر به پیروزی انقلاب گردید، بلکه این انقلاب، یک انقلاب مردمی بود و طبقات مختلف مردم، دوش به دوش یکدیگر در انقلاب نقش داشتهاند. پیرمردان، جوانان، کودکان، همه برای پیروزی انقلاب فعالیت کردند و این مطلب از اهمیت بسیاری برخوردار است.
***
آقای صادق گنجی، اساسیترین معیارهای شما چیست و حالا که دارید از پاکستان به سرزمین خودتان سفر میکنید، چه احساسی دارید؟
اصلیترین معیارهای من اسلام، انسانیت، اخلاص و دوستی است. من همه اینها را در اینجا ـ پاکستان ـ دیدم، به این خاطر هرگز دوست ندارم اینجا را ترک کنم. پاکستان سرزمین دوم من است، مردم پاکستان آنقدر در این سه سال به من لطف و اخلاص روا داشتهاند که [دوری و جدایی] برای من امکان پذیر نیست.
من هر کجا که باشم، روحم در پاکستان خواهد بود، همیشه به یاد پاکستان و اهالی لاهور خواهم ماند و ناراحتی من از رفتن از پاکستان به وطن چنان است که گویی کسی از دنیا میرود.
اشعار سروده شده در وصف شهید صادق گنجی
نخلهای سرخ کامل…
یا ثارلله
آن باغ مینوی
که تو در آن صحرای تفتیده کاشتی
با میوه سرخ
با نهرهای جاری خوناب
با بوتههای سرخ شهادت
و آن سروهای سبز دلاور،
باغی ست که باید با چشم عشق دید
اکبر را
صنوبر را
بوفضایل را
و نخلهای سرخ کامل را»
پایان سخن
پایان من است
تو انتها نداری.
علی گرمارودی
***
دلهای ما سویت روان…
آمد به سر فصل خزان، او میرود از جمعمان
اینک غنیمت فرصتی است این جمع و گنجی در میان
با او سخنها گفتهایم، ما راز دلها گفتهایم
اینک شود از ما جدا، گوییم با حال زبان
ای گنجی شیرین بیان، تو شمع و ما پروانهها
اینک تو خود پروانهای، دلهای ما سویت روان
ابیات قرائت شده در مراسم تودیع شهید گنجی در پاکستان، چند روز مانده به شهادت ایشان»
***
سفر به خطه خورشید.
سفر به خطه خورشید انتخاب تو بود
بهار و آینه و عشق در رکاب تو بود
سؤال من همه این بود؛ ره چگونه بری؟
عبور با کفنی لاله گون جواب تو بود
به روز هجرت گلگونت، ای پرنده سبز
شهاب، مانده و درمانده از شتاب تو بود
دل شقایق آتش گرفته با من گفت
که راز سوختن او، ز التهاب تو بود
تو را ز عرش چو خواندند بر ضیافت عشق
عجب نبود اگر رنگ خون خضاب تو بود
من از تفاهم پرواز باتو دانستم
سفر به خطه خورشید انتخاب تو بود
پرویز بیگی حبیب آبادی»
***
دریا.
ما قاصد نوریم و جهان پیماییم
ما قافله سالار ره فرداییم
هر روز زما سبو سبو، برگیرند
تا آنکه بخشکیم ولی دریا»ییم
محمدرضا سهرابی نژاد»
شغل :کارمند اوقاف
وضعيت تاهل : متاهل دارای 6 فرزند
سن :52 سال
متولد : 1309
تاريخ شهادت : 25/3/1361
در سال 1309 در شهرستان نائين به دنيا آمد و تحصيلات ابتدائی را تا کلاس اول متوسطه در زادگاهش دنبال نمود . در کودکی پدرش را از دست داد و تحت سرپرستی مادر بزرگش قرار گرفت . پس از گذراند سربازی به استخدام اداره اوقاف نائين درآمد و در سال 1340 به تهران منتقل شد . به هنگام جنگ تحميلی می خواست به طور داوطلبانه به جبهه برود که به علت سن زيادش او را از اين کار منع کردند .
شهيد صادقی ضمن خدمت در اداره اوقاف در امر تدارک سفر زائران بيت الله الحرام نيز فعاليت داشت .در روز 25 خرداد 61 به همراه چندتن از همکارانش در دفتر حج در يک توطئه ناجوانمردانه به دست دو نفر از تروريستهای منافق به شهادت می رسد .
درباره این سایت